عید مبعث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از خاک تا به خاک تربت فـرق دارد جـنات هـم جـنّت به جـنّت فـرق دارد ما سعیمان این است این شبها نمیریم در مسلک عاشـق ریاضت فرق دارد پـایی که مشـهـد میرود رفـته مـدیـنه هر چـند به ظاهـر مسافـت فرق دارد هر روز مبعـوث نماز صبح صحـنیم پیـش رضا صـور قـیـامت فـرق دارد یک غار کوچک عرش را جا داده در خود با چشم باطن وسع و وسعت فرق دارد وقتی وظیفه گفتن از اوصاف مولاست پس مـطـمـئـنـاً این نـبـوّت فـرق دارد یا ایـهـا الـمـزمـل از جا زود برخـیـز حرف از علی شد باز آقا زود برخیز چهل سال رفت و نوبت پیغـمبری شد حالا در این اُمُّ القری چه محشری شد خواندی به محض این بسم ربّ زهرا فـوراً لبت از ذکر کـوثـر کـوثری شد قرآن بخوان که دوره غربت تمام است قـرآن بخوان دوران مرگ کافری شد هر آیه شأنی از علی را داشت با خود یعنی که قـرآن هم از اول حیدری شد از آن زمانی که سرت بر پای مولاست تاج سر شـیـعـه عجـب تـاج سری شد از عـالـم زر پـیـش مـرگـت بـود آقــا از عـالم زر کار حـیـدر حـیـدری شد پــرواز یـعـنـی یـاعــلـی و یـا مـحـمد اعـجـاز یـعـنـی یـا عـلـی و یـا مـحـمد راحت برو راحت بیا هرجا علی هست اصلا چرا احساس غربت تا علی هست فـوراً برو بتخـانه را ویـران سـرا کن حالا که روی شانه ات آقا عـلی هست بـفـرسـت از مـکـه بـیـایـد تـا مـدیـنـه باشد خیالت جمع از زهرا! علی هست سنگ جنون خوردی ازین و آن اگرچه مجنون تویی در رتبۀ لیلا علی هست در درّه گـیـر افـتـادهای آرام هــسـتـی یاران اگرچه رفـتهاند اما عـلی هست خورشید را هم چند ساعت جابجا کرد مثل تو سکـانّـدار این دنیا علی هست خـورشید شد حتی به شب تابید حـیدر راحـت میان بـسـترت خـوابـید حـیدر |